یداله صمدی متولد سال ۱۳۲۱ مراغه است و فعالیت سینماییاش را به عنوان دستیار کارگردان در سال ۱۳۵۰ آغاز کرد و نخستین فیلم بلند سینماییاش را با نام«مردی که زیاد میدانست» در سال ۱۳۶۲ ساخت.
این کارگردان تاکنون فیلمهایی چون «اتوبوس»، «ساوالان»، «دونفر و نصفی»، «معجزه خنده»، «دمرل»، «سارای» و «شهر آشوب» را ساخته است.
صمدی سالها به عنوان رییس کانون کارگردانان سینمای ایران و مدیر عامل خانه سینما فعالیت کرده است.امسال در بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر نکوداشت این کارگردان برگزار میشود.
***
- شما فعالیت در سینما را از ابتدای جوانی و به عنوان دستیار کارگردان آغاز کردید. این علاقه به سینما از چه زمانی شروع شد؟ از دوران کودکی در مراغه یا سالهای بعد؟
قصهای از دوران نوجوانیام نوشته بودم به نصرت کریمی دادم، به قول خود ایشان مایهاش را داشتم و تصویر را میشناختم.
لذا لطف کردند و مرا به عنوان یکی از دستیارانشان پذیرفتند و از آن پس دستیار ثابت ایشان بودم و هم زمان یک فیلم کوتاه 8میلیمتری ساختم با کارگردانانی چون مرتضی علوی، نادر ابراهیمی، محمد عقیلی، حسین زندباف، حبیب کاوش و حسن هدایت کارکردم و سرانجام در سال 1363یعنی بعد از 13سال دستیاری اولین فیلم سینماییام «مردی که زیاد میدانست» را ساختم و در سومین جشنواره فیلم فجر جایزه بهترین کارگردانی را برای همین فیلم دریافت کردم.
- با توجه به این که اولین تجربههایتان در فضای سینمای دهه پنجاه گذشت، سینمای فارسی آن دوران چه آموزههایی برای یک جوان علاقمند داشت و از بین کارگردانهایی که با آنها کار کردید از کدامشان بیشتر آموختید؟
من همه گونه فیلم میدیدم اما مشتری دائمی و پرو پا قرص فیلمهای فاخر آن دوران بودم. از جمله فیلمهای مهرجویی و کیمیائی. متاسفانه فیلمهای رایج آن زمان و به قول معروف فیلمفارسی تاثیرات مخربی بر رفتار جوانها داشت.
- اولین ساخته بلند سینمایی شما مصادف است با آغاز مدیریت گروه انوار– بهشتی در سینما؛ تیمی که معتقد بود برای پیریزی سینمای نوین ایران باید نسل تازهای از فیلمسازان را به میدان آورد. یکی از این فیلمسازان شما بودید با فیلم "مردی که زیاد میدانست" که در سومین جشنواره فجر برای شما جایزه بهترین کارگردانی را هم به همراه داشت. چه شد که این فیلم را ساختید؟
من بدون اغراق دستیار خیلی خوبی بودم. در سالهای اخیر دستیاری ام، دوستانم اعتقاد داشتند که میتوانم فیلم بسازم تا اینکه در آخرین فیلمی که به عنوان دستیار انجام وظیفه میکردم (آتش در زمستان)، حسن هدایت فیلم نامهای را به من پیشنهاد داد که با کمک مرحوم بهرام ریپور و آقای جمال امید نوشته بودند به نام «مردی که زیاد میدانست».
قبل از این فیلم نامه، طرحها و فیلم نامههای زیادی مطالعه کرده بودم اما این یکی خیلی خاص بود و دیدم دوستش دارم و با کمک تعاونی فیلمسازی همراه فیلم را تولید کردیم.
- اقتباس از فیلم رنه کلر و انطباق آن با شرایط روز اجتماعی، ویژگی بارز «مردی که زیاد میدانست» است، در نگارش فیلمنامه آن که حاصل کار گروهی شما با آقایان امید، ریپور و هدایت بود، بگویید.
باور کنید بعد از اکران فیلم در نقدها خواندم «رنه کلر» نیز فیلمی با این مضمون ساخته است و در آن شخصیت اصلی یک خبرنگار است و از این بابت از آقای هدایت گله کردم و ایشان گفت تشابه چندانی به آن فیلم ندارد. هنوز هم فیلم «رنه کلر» را ندیدهام.
- «اتوبوس» را میتوان یکی از اولین نمونههای موفق سینمای مبتنی بر فرهنگ بومی دانست. جدای از ارزشهای غیر قابل انکار فیلم که جایزه ویژه هیات داوران چهارمین جشنواره فجر را هم به همراه داشت، بالاخره فیلمنامه «اتوبوس» را چه کسی نوشت؟محمود دولت آبادی، بهرام بیضایی یا داریوش فرهنگ؟ چون همه مدعی نوشتن «اتوبوس» بودند.
بنیاد مستضعفان ارومیه، فیلمنامه داریوش فرهنگ را از آقای هوشنگ نوراللهی خریده بود و بعد از اتمام فیلمبرداری پیغامی از سوی استاد بیضایی به من رسید مبنی بر این که کتاب «پرونده قدیمی پیرآباد» را بخوانم.
بلافاصله کتاب را تهیه کردم و خواندم و به استاد بیضایی پیغام دادم که « دیر آمدی ای نگار سرمست» و ای کاش قبل از شروع کار خوانده بودم.
البته تمام قصه ایشان و داریوش فرهنگ در کویر میگذشت و من فیلم را در آذربایجان ساختم و با کلی تغییرات و در تیتراژ هم ذکر کردم «براساس فیلم نامهای از داریوش فرهنگ».
بعدها پیغامی هم از استاد محمود دولت آبادی دریافت کردم اما همه اینها دیر هنگام بودند و فیلم ساخته شده بود و پس از تحقیقات دیگر کشف کردم که «عزیز نسین» نویسنده ترک نیز قصهای دارد به نام «اتول دعوا»!
- اوج پیشرفت تکنیکی شما در مقام کارگردان را میتوان فیلم «ایستگاه» دانست. با توجه به توفیق شما در خلق تعلیق و سوسپانس چرا سینمای «ایستگاه» را ادامه ندادید؟
آقای فخرالدین انوار معاونت وزیر وقت در روز روشن به من و به ایستگاه ظلم کردند. چرا که انتظار داشتند من سینمای کمدی را ادامه بدهم. به «ایستگاه» درجه کیفی«ب» دادند و در یکی از سخنرانیهایشان نیز با شهامت اعلام کردند «ایستگاه» «الف»بود، «ب» دادم.
چرا که فیلم شیکی شده و فرنگی است! فیلم را مطرح نکردند و به هیچ جشنواره داخلی و خارجی نفرستادند و به این صورت تنبیهم کردند اما در عوض مورد توجه منتقدین و مطبوعات قرار گرفت و این تشویق مرا بس!
- در «ساوالان» به ریشههای خود بازگشتید. به فرهنگ و فولکلور آذری که البته متاثر ازکوروساوا هم بودید.از این تجربهتان بگویید.
حسن هدایت، جمال امید و مرحوم بهرام ریپور یک شوخی با کوروساوا کردند و هفت سامورایی و حاصلش شد «ماجراهای قریه دانا باش» که من تغییرش دادم به «ساوالان» و خودم نوشتم و این شد که تفنگچیها، دزدان و مهاجمان را از روستا بیرون کنند اما خودشان سوار زندگی روستاییان بشوند و... شد ساوالان.
- رویکرد به کمدی شهری بعد از فیلم «ساوالان» به چه دلیل رخ داد؟ آیا «آپارتمان شماره 13» به علت شکست تجاری «ساوالان» مقابل دوربین رفت؟
«ساوالان» یک تهیه کننده خصوصی داشت، صاحب کوره آجرپزی و بنگاه خرید و فروش کامیون و تریلی! هیچ سنخیت و ارتباط فرهنگی نداشتیم و حتی یک روز هم گفت: کارگردان ارزانتر هم بود اما من سراغ تو آمدم! تصمیم گرفتم فیلم بعدی را به هر زحمتی شده با وام و قرض و ...خودم با کمک گروه فیلمسازی همراه تهیه کنم و... شد آپارتمان شماره 13. ضمن اینکه «ساوالان» پول زیادی را به جیب تهیه کنندهاش سرازیر کرد.
- «آپارتمان شماره 13» جایزه بهترین فیلمنامه و فیلم را از جشنواره نهم فجر گرفت که با توجه به فیلمهای حاضر در آن جشنواره اتفاق جالب توجهی بود. بعد از این فیلم دیگر شاهد توفیق آثار شما در جشنواره نبودیم. خودتان دلیل این امر را چه میدانید؟
به نظرم گردانندگان جشنواره خسته شدند! یا جریان فیلمسازی شکل تازهای گرفت و شاید در جشنوارههای بعدی فیلمهای بهتری برای ارائه به خارج از ایران بودند که فیلمهای من و تعدادی از فیلمسازان دیگر در حاشیه ماندند. روزی خواهد رسید که فیلمهای من جزو بدنه سینمای ملی یاد خواهند شد!
- «دو نفر و نصفی» و «معجزه خنده» در تداوم گرایشتان به سینمای کمدی ساخته شدند که دومی البته به نوعی، کمدی سیاه بود. این رویکرد طنز در آثارتان ریشه در روحیات شما دارد؟
«دو نفر و نصفی» را که میدانم چون فیلم مفرحی بود تحویل نگرفتند – در حالی که مردم خیلی دوستش داشتند و فروش خوبی هم داشت- اما «معجزه خنده» گمان میکنم (البته امیدوارم اشتباه کرده باشم) چون محصول حوزه هنری بود و معمولا این سازمانها و ارگانها با هم اختلاف سلیقه و مساله دارند و کارهای همدیگر را رد میکنند، فدای این اختلافات شد و ما هم این وسط تماشاگر مغبون! حوزه هنری سینماهای «معجزه خنده» را تقدیم کرد به نمایش فیلم «آدم برفی». آقای میرباقری هم «عشق آباد» را از روی «معجزه خنده» نوشت و قبل از آن به روی صحنه برد.
- چرا در سالهایی که کمدیسازی جریان اصلی سینمای ایران شد، فیلم کمدی نساختید؟
لطفا شما یک فیلم کمدی ارزشمند آن سالها را نام ببرید تا من مغبون شوم ضمن اینکه بعد از «معجزه خنده» به دلایلی که ذکر کردم مایوس شدم.
- «دمرل» و «سارای» در راستای «ساوالان» از علاقه شما به پرداختن به سینمای بومی خبر میدهد. منتها این فیلمها زیاد مورد توجه منتقدان قرار نگرفت. به نظرتان این که این فیلمها توفیق لازم را کسب نکردند چه دلایلی داشت؟
لطفا چند منتقد را نام ببرید که علاقمند سینمای فولکلوریک و بومی باشند. اغلب منتقدان با سینمای قومی و بومی بیگانهاند. چرا که بسیاری از ایشان، آذری، کرد، لر، بلوچ و یا ... نیستند. چنانکه تماشاگران این گونه فیلمها نیز اندک هستند.
- مدتی ترجیح دادید به جای فیلمسازی به فعالیتهای صنفی بپردازید. از دوره مدیریت شما بر خانه سینما به عنوان دورهای موفق یاد میشود. ولی حالا که به گذشته نگاه میکنید، احساس نمیکنید که بهتر بود در آن سالها فیلم میساختید و از سینما دور نمیماندید؟
من گول تعریف و تمجیدهای عدهای از همکاران را خوردم و هیچ گاه آنها را نمیبخشم. آنها بودند که با تردستی مرا به گرداب مسئولیت فرستادند و خود به تماشا ایستادند.
در دوره مدیریتم تلاش کردم که دوست و مدیر خوبی برای پرسنل و اعضای خانه سینما باشم و به دور از سیاسیکاری فعالیت صنفی کنم– اما گویی دیگران سیاستمدار میخواستند و نه دوست همراه. بله. به قول شما میتوانستم فیلم هم بسازم اما متاسفانه از سینما دور ماندم.
- «بانوی من» را برخی منتقدین کوشش یداله صمدی برای تطبیق با شرایط روز سینمای ایران تعبیر کردند. با این تعریف موافقید و اصلا «بانوی من » را فیلم موفقی میدانید؟
«بانوی من» را دوست ندارم و این فیلم بد، حاصل حضور مهرداد فخیمی به عنوان مدیر فیلمبرداری و همسرشان شهرزاد مهدوی به عنوان مدیر تولید است که در کنار هم، ویرانگر این محصول هستند.
از بابت معرفی و پیشنهادشان به تهیه کننده، از ناصر شفق معذرت میخواهم. قراربود این فیلم یک کار آبرومند باشد، نه همسو با جریان روز سینما.
- فیلمی بوده که آرزوی ساختنش را داشته باشید و تا الان امکانش پیش نیامده باشد؟
فیلم مجموعه «کوراوغلی»، پسران حماسهای آذربایجان، زندگینامه استاد شهریار که به دست آقای کمال تبریزی سپرده شد.